نقشی كه كلاغ در این داستان قرآنی دارد این است كه نحوهی دفن كردن مردههایش را به انسان آموزش بدهد، و به این صورت خداوند در میان تمام مخلوقات كلاغ را برگزید تا نخستین معلم و آموزگار انسان بشود.
حالا بشنويم اين داستان را :
خداي بزرگ حضرت آدم (ع) را آفريد و به فرشته ها فرمود در مقابل او سجده كنند . همهي فرشتهها سجده كردند ، ولي ابليس كه در آن زمان مهمان فرشته ها و از گروه جنّ بود سجده نكرد و از درگاه خداوند بيرون شد . اما قسم خورد كه آدم و فرزندان او را گمراه كند و غير از بندگان خالص خدا همهي مردم را فريب بدهد .
آدم و همسرش « حوّا » مدتي را در يك باغ زيبا ( كه شايد يكي از باغ هاي زيباي آسمان بود ) زندگي كردند . زندگي آنها در اين باغ بسيار راحت و لذت بخش بود . اما از طرف خداوند به آنها گفته شده بود كه به طرف يكي از درختان باغ نروند و از ميوهي آن نخورند و گرنه از باغ اخراج ميشوند .
شيطان ، آدم و حوّا را فريب داد. او با تغيير قيافه و به شكي كه خود را خيرخواه آنان نشان ميداد ، كاري كرد كه آن دو ، به خيال اين كه با خوردن آن ميوه ، تبديل به دو فرشتهي زيبا ميشوند و هميشه در اين باغ ميمانند ، از ميوهي آن درخت خوردند و پس از خوردن ميوه ، از آن باغ به زمين اخراج شدند .
آنها از اين كه آن باغ زيبا و پرنعمت را كه مثل بهشت بود از دست داده بودند بسيار ناراحت شدند . حضرت آدم و حوّا به درگاه خدا توبه نمودند و خداوند نيز توبهي آنها را قبول كرد .
اما ، زندگي در روي زمين با زندگي در آن باغ بزرگ فرق ميكرد . آنها بايد براي گذراندن زندگي خود زحمت ميكشيدند . آن دو براي خود خانهاي ساختند و كارها را تقسيم كردند . آدم بيرون خانه تلاش ميكرد و حوّا در خانه فعاليت ميكرد و خداوند راه زندگي در اين زمين را به آنها آموخت .
ادامه مطلب